پیروزی تیم ملی والیبال نشسته زنان ایران برابر ژاپن در قهرمانی آسیا انبه، میوه‌ای معجزه آسا برای بانوان در دوران یائسگی نگاهی به فرزندآوری در  ازدواج دوم | با ضرورت ها، نکات کلیدی و ملاحظات مهم بیشتر آشنا شویم حضور تنها نماینده خراسان رضوی در نخستین مرحله از  اردوی انتخابی تیم ملی دوومیدانی تیم ملی تیراندازی ایران با یک مربی مشهدی راهی جام جهانی شد آیا مصرف دارو‌های ویتامینی و معدنی بر جنسیت جنین تأثیر می‌گذارد؟ مشارکت ۵.۱ درصدی بانوان کشور در اهدای خون افزایش امنیت اجتماعی زنان با حفظ پوشش زنان چگونه ادبیات ایران را متحول کردند؟ تیم ملی والیبال زنان ایران روی خط پیروزی| فیلیپین حریف ایران در مسابقات آسیایی نشد حفظ سلامت استخوان‌ها و عضلات در زنان با مصرف منظم آلو خشک فتوای رهبر معظم انقلاب در موضوع «ارتباط با مرد نامحرم، در صورت بی توجهی یا نبود همسر» چیست؟ بررسی فلسفه تفاوت دیه زن و مرد | تفاوت‌ها هیچ ارتباطی به ادعای کم‌ارزش‌تربودن جان یا شخصیت زن ندارد اولین بانوی مدال آور تاریخ المپیک ناشنوایان: کار راحتی برای مدال آوری دوباره در المپیک ندارم امضای تفاهم‌نامه بین بهزیستی و دبیرخانه ستاد ملی زن و خانواده، درراستای حمایت از زنان آسیب‌پذیر آشنایی با استاد کتابداری ایران | زنی تاریخ‌ساز که به نقش زن در تعالی خانواده و پیشرفت جامعه آگاه است بررسی سند سلامت زنان در شورای فرهنگی و اجتماعی خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی اولویتی بالاتر از خانواده در ایران وجود ندارد پرداخت وام ازدواج به ۹۰ درصد از متقاضیان
سرخط خبرها
روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

  • کد خبر: ۲۲۳۰۸۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد...
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از آنجایی شروع شد که مامان فاطمه به شوهرش گفته بود عید که شد به خاطر تولد پسرمان و تعطیلات نوروزی چند روزی مرخصی بگیریم و بیاییم مشهد، اما مدیر همسرش اجازه نداد و گفته بود هفت روز اول سال خیلی سرشان شلوغ است و باید بمانی و ماندنشان در شیراز تا عید فطر هم طول کشید. علی اکبر هر از گاهی سراغ قولی که مامان فاطمه و بابا بهش دادند را می‌گیرد.

فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد. با سینی چای به سمت‌هال می‌رود. بابا کنار علی اکبر و فاطمه زهرای ۵ ساله نشسته است. فاطمه حسنی هم کمی‌دورتر دارد با عروسک‌هایش بازی می‌کند.

سینی را روی میز می‌گذارد و بی مقدمه می‌گوید: می‌گم! تا قم که راهی نیست، اونجا هم گمونم شهر آبی مثل موج‌های آبی مشهد داره و میشه بچه‌ها رو برد اونجا.

همسرش نگاهی به فاطمه می‌کند و جواب می‌دهد: بذار یه نگاهی بندازم! گوشی‌اش را ورانداز می‌کند و لبخندی به گوشه لبش می‌نشیند. «بعلللله! قم هم یه سرزمین موج‌های آبی داره.»

علی اکبر که هشت سال بیشتر ندارد می‌پرد وسط حرفشان. «مامان! مگه من واسه موج‌های آبی انقده اصرار می‌کنم بریم مشهد؛ من دلم واسه خود امام رضا تنگ شده.»

مامان فاطمه از جمله پسرش قند توی دلش آب می‌شود و توی دلش خدا را شکر می‌کند. لبخند روی لب هر سه نفر می‌نشیند. بیمارستان با ۱۰ روز مرخصی فاطمه موافقت می‌کند. بابا هم که کارش سبک‌تر شده مرخصی می‌گیرد و ۵ نفری راهی مشهد می‌شوند.

پ.نوشت: عکس تزئینی است

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.