جلوگیری از سندرم تخمدان در زنان دیابتی با مصرف رژیم غذایی سالم مشارکت پررنگ بانوان خراسان رضوی در برگزاری روضه‌های خانگی ماجرای نقاشی با گچ توسط یک بانوی معلم| وقتی مدرسه، محیط با نشاطی برای دانش‌آموزان می‌شود پخش برنامه «جشن فرشته‌ها» ویژه جشن‌ تکلیف دختران از شبکه پویا حضور رسمی زینب نصرالله در یک برنامه تلویزیونی ایرانی پایان مسابقات اتومبیل‌رانی کشور با قهرمانی بانوی مشهدی ۲۰ هزار زن سرپرست خانوار خراسانی زیرپوشش بهزیستی روایت دردناک «رضوانه دباغ» از شکنجه شدن خود و مادرش در زندان ساواک آیا تدلیس در نکاح یکی از موارد فسخ نکاح است؟ ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا|شهید محسن ضمیری هوشمند شهر را برای مادران آماده نمی‌کنید؟ روایت زندگی مادر شهید و رئیس تنها دایرةالمعارف تشیع ایران در کتاب «فهیمه» اهمیت دادن به وظایف مادری توسط بانو ملکه جهان قاجار از اجرای رسم ماه رمضان توسط دختران تا تهیه غذاهای محلی برای افطار در آذربایجان غربی بهبود رابطه بین مادر و کودک از طریق تجربه تولد مثبت توسط مادر مشوق‌های مدیریت شهری مشهد برای «تحکیم و تعالی خانواده»
سرخط خبرها
روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

  • کد خبر: ۲۲۳۰۸۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد...
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از آنجایی شروع شد که مامان فاطمه به شوهرش گفته بود عید که شد به خاطر تولد پسرمان و تعطیلات نوروزی چند روزی مرخصی بگیریم و بیاییم مشهد، اما مدیر همسرش اجازه نداد و گفته بود هفت روز اول سال خیلی سرشان شلوغ است و باید بمانی و ماندنشان در شیراز تا عید فطر هم طول کشید. علی اکبر هر از گاهی سراغ قولی که مامان فاطمه و بابا بهش دادند را می‌گیرد.

فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد. با سینی چای به سمت‌هال می‌رود. بابا کنار علی اکبر و فاطمه زهرای ۵ ساله نشسته است. فاطمه حسنی هم کمی‌دورتر دارد با عروسک‌هایش بازی می‌کند.

سینی را روی میز می‌گذارد و بی مقدمه می‌گوید: می‌گم! تا قم که راهی نیست، اونجا هم گمونم شهر آبی مثل موج‌های آبی مشهد داره و میشه بچه‌ها رو برد اونجا.

همسرش نگاهی به فاطمه می‌کند و جواب می‌دهد: بذار یه نگاهی بندازم! گوشی‌اش را ورانداز می‌کند و لبخندی به گوشه لبش می‌نشیند. «بعلللله! قم هم یه سرزمین موج‌های آبی داره.»

علی اکبر که هشت سال بیشتر ندارد می‌پرد وسط حرفشان. «مامان! مگه من واسه موج‌های آبی انقده اصرار می‌کنم بریم مشهد؛ من دلم واسه خود امام رضا تنگ شده.»

مامان فاطمه از جمله پسرش قند توی دلش آب می‌شود و توی دلش خدا را شکر می‌کند. لبخند روی لب هر سه نفر می‌نشیند. بیمارستان با ۱۰ روز مرخصی فاطمه موافقت می‌کند. بابا هم که کارش سبک‌تر شده مرخصی می‌گیرد و ۵ نفری راهی مشهد می‌شوند.

پ.نوشت: عکس تزئینی است

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.